داستان مرد مهربان
...شايد يه وبلاگ

تعدادی مرد در رخت كن یك باشگاه گلف هستند... .

موبایل یكی از آنها زنگ می زند, مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیكر می گذارد و شروع به صحبت می كند.

همه ساكت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند!


مرد: بله بفرمایید...

زن: سلام عزیزم!... منم!... باشگاه هستی؟



مرد:
سلام بله باشگاه هستم.

زن: من الان توی فروشگاهم یك كت چرمی خیلی شیك دیدم فقط هزار دلاره میشه بخرم؟



مرد: آره اگه خیلی خوشت اومده بخر.

زن: می دونی از كنار نمایشگاه ماشین هم كه رد میشدم دیدم اون مرسدس بنزی كه خیلی دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خیلی دلم میخواد یكی از اون ها رو داشته باشم ...



مرد: چنده؟

زن: شصت هزار دلار!



مرد: باشه اما با این قیمتی كه داره باید مطمئن بشی كه همه چیزش رو به راهه!

زن: آخ مرسی یه چیز دیگه هم مونده اون خونه ای كه پارسال ازش خوشم میومد رو هم واسه فروش گذاشتن 950000 دلاره!



مرد: خوب برو بگو 900000 تا اگه میتونی بخرش!

زن: باشه بعدا می بینمت خیلی دوست دارم.


مرد: خداحافظ عزیزم...

مرد گوشی را قطع میكند. مرد های دیگر با تعجب مات و مبهوت به او خیره میشوند!


مرد : ببخشید این گوشی مال كیه؟!



نظرات شما عزیزان:

حانیه
ساعت2:33---11 شهريور 1390


mohamad
ساعت23:58---10 شهريور 1390


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : 10 / 6 / 1390برچسب:, :: 23:46 :: توسط : بهزاد

درباره وبلاگ
خدايا ؛ کسي را که قسمت کس ديگريست، سر راهمان قرار نده... تا شبهاي دلتنگيش براي ما باشد... و روزهاي خوشش براي کس ديگري...!
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 431
بازدید کل : 260738
تعداد مطالب : 462
تعداد نظرات : 1023
تعداد آنلاین : 1